نوشتن این روزهای قشنگ برای موندگار کردنشونه و تو دلیل این روزهایی.


اتاق غزل

اتاق غزل

اینجا اتاق غزله.خیلی اتاقشو دوس داره.
تاریخ : 06 شهریور 1392 - 20:13 | توسط : زهره | بازدید : 3958 | موضوع : فتو بلاگ | 8 نظر

غزل

غزل


تاریخ : 06 شهریور 1392 - 20:11 | توسط : زهره | بازدید : 1650 | موضوع : فتو بلاگ | 5 نظر

چهاردستو پا

niniweblog.com

 

خاله جون سوم شهریوره.تو 22 روز دیگه یک سالت میشه.تازه دو سه روزه شروع به چهار دستو پا رفتن کردی.الهی قربونت بشم.ماشاله انقد با مزه میری.عشقققققققققققققققققق منی

niniweblog.com

 


تاریخ : 06 شهریور 1392 - 20:07 | توسط : زهره | بازدید : 1153 | موضوع : وبلاگ | یک نظر

شمال

niniweblog.comniniweblog.comniniweblog.com

 

 

خاله جون یه روز بابات تصیم گرفت که تو و مامانتو ببره مسافرت.تصمیم گرفتن برید شمال.به منم تعارف کردنو خلتصه منم اومدم باهاتون شمال.این اولین مسافرت تو بود.تو انقد خوشحال بودی.اخه میدونی تو خیلی دده دوس داری.عشق ماشینم که هستی خاله جون.خیلی بهمون خوش گذشت.تو وقتی دریا رو دیدی خیلییییی ذوق کردی.اما ترسو بودی.تا مامانت پاتو گذاشت توی اب جییییییییییییییییییییییییییغ زدی.از اون جیغای بنفشی که همیشه میکشی.

 

 

niniweblog.com

 

 

 


تاریخ : 06 شهریور 1392 - 20:01 | توسط : زهره | بازدید : 1474 | موضوع : وبلاگ | یک نظر

غرل و هما

این هماست.دوست غزل.


تاریخ : 06 شهریور 1392 - 20:00 | توسط : زهره | بازدید : 1276 | موضوع : وبلاگ | یک نظر

هندوانه

غزل جون وقتی هندونه میبینه انقد دستو پا میزنه که بره پیشش.وقتی هم که هندونه میدیم بهش که بخوره دیگه ول کن نیست.همش با کلش میگه بازم بدین


تاریخ : 06 شهریور 1392 - 19:57 | توسط : زهره | بازدید : 2096 | موضوع : وبلاگ | یک نظر

تولد پرهام

عشقم<عسلم<جیگرم...............

یه نی نی کوچولوی دیگه هم به جمع ما اضافه شد.آقا پرهام.نی نی دایی حسین و زندایی زهرا.قربونش بشم .جفتتونو اندازه ی اسمونا دوس دارم.

پرهام در تاریخ 22/3/1392 توی همون بیمارستانی که خودت به دنیا اومدی به دنیا اومده.دکتری هم که تورو به دنیا اورد اونم به دنیا اورد.دستش درد نکنه.

اولایی که پرهام به دنیا اومده بود تو ازش میترسیدی.نمیدونم چرا.وقتی مامانت میبردت پیشش تو خودتو عقب میکشیدی و بغض میکردی.ولی الان دیگه باهاش دوست شدی و همش دوست داری بری پیشش.

اینم یه عکس از اقا پرهام


تاریخ : 06 شهریور 1392 - 19:47 | توسط : زهره | بازدید : 1248 | موضوع : وبلاگ | نظر بدهید

اولین های غزل

اولین دندونی که در اوردی................ 11/1/1392

اولین واکسنی که زدی................... .25/8/1391

اولین مریضی بدی که گرفتی............ سرماخوردگی و مخملک

اولین سفر.................................... شمال

اولین خنده ی شیرینت...................


تاریخ : 06 شهریور 1392 - 19:36 | توسط : زهره | بازدید : 887 | موضوع : وبلاگ | یک نظر

غزل

niniweblog.com

سلام غزل قشنگم.وای نمیدونی چقد از به دنیا اومدنت خوشحالیم.همه دلخوشیهامون شدی.به قول

مامانت میگه

اگه غزل نبود ما چیکار میکردیم.راست میگه ها.چیکار میکردیم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

الان که دارم اینا رو مینویسم ساعت ده و نیمه شبه.تولد داییت بود.شما تازه از خونمون رفتینو منم تصمیم

گرفتم بیام اینجاو وبتو بنویسم...

بذار از روز اولی که بودنتو فهمیدیم برات بگم خاله جون.خیلی جالبه.

پس قشنگ بخونا..........

من طبق معمول خونه شما پیش مامانت بودم.آخه مهمون داشتین رفته بودم کمکش.عمه نگیننتم بود.نشستیم سر میز

که ناهار بخوریم بابات گفت یه خبر بهتون بدم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

گفت دارین خاله و عمه میشین.نمیدونی چه حالی شدیم که.انقد خوشحال شدیم.از خوشحالی زدیم زیر

گریه.....هههههههههههههههه

خلاصه هرکی میفهمید کلی خوشحال میشد.

آخه تو اولین نومون بودی.

نه ماه انتظارتو کشیدیم تا بیای.همش به این فکر میکرد

 

یم که چه شکلی ای؟؟؟؟؟؟چه جوری ای؟؟؟؟؟؟؟؟؟

یه شب مامانت حالش بد شدو نصفه شب بردنش بیمارستان.

و.................. یه نی نی کوچولوی خوشگل گوگولی مگولی به دنیا آورد.

آره قربونت بشم.تو بودی دیگه............

غزلمون روز شنبه 25/ 6/ 1391 ساعت 5:30 صبح در بیمارستان پاسارگاد تهران بدنیا

اومد.قربونششششششششششش بشمممممممممممممممم

راستی راستیییییییی اسم دکترت دکتر ملکی بود.

اونموقع که بدنیا اومدی 3 کیلو بودی.قدتم ماشالا بلند بود

niniweblog.com

niniweblog.com

 

 

niniweblog.com

niniweblog.com

سلام خاله جون جونی.باز من اومدم.

 

خوب داشتم میگفتم انقد با مزه بودی وقتی به دنیا اومدی.قربونت بشم.چشات همش

بازبود همه جارو نگاه میکردی.میترسیدی یه وقت جا بمونی از چیزی.

 

حتی گریه هم که میکردی چشمات باز بود.

ناز بشی تو..........

 

از همون اولش خوش خنده و مهربون بودی.امیدوارم همیشه همینجوری بمونی جوجو..

niniweblog.com

عسل خاله تورو که از بيمارستان آورديم خيلي خوشحال بوديم انقد کوچولو موچولو بودي. ولي يکم ناراحتمون کردي.آخه يکم زردي داشتي.مامان بزرگات فهميدن.پيشونيت يکم زرد بود. يه دکتر تو رودهن بود بردنت اونجا.گفت زرديت يکم بالاست بايد بذارنت توي يه دستگاه مخصوص زردي. خلاصه بابات دستگاهو اجاره کرد آورد خونه.تورو ميذاشتيم توي دستگاه هر چند ساعت به چند ساعت. بعد چند روز که مامانينا ديدن بهتر نشدي بردنت تهران پيش دکتر تهراني.مطبش توي ميرداماده. ازت آزمايش گرفتن گفتن خداروشکر مشکلي نداري. بعد اينکه يواش يواش زرديت از بين رفت توهم شروع کردي به رشد. واکسن اولتم که زدي رشدت بهتر شد. تاريخ اولين واکسنت 91/8/25 بود. خاله جون جوني تازه که بدنيا اومدي انقد ريزه ميزه بودي.همه ي لباسات بهت بزرگ بود.حتي لباساي سايز صفرم بهت بزرگ بود.

 

ولي ديگه يواش يواش جون گرفتيو تپلي شدي.حالا باز يه سري لباسات تنت نميشه چون

تپل مپلو شدي.

موهات يه دفعه کم شد و شدي عين پسرا.به خاطر همين پيرهن هم نميتونستيم تنت

کنيم.چون بهت نمياومد.بيشتر لباساي اسپرت تنت ميکنيم.........

 

 

تاريخ دومين واکسنت 97/10/25 بود.اون موقع وزنت 7/100 بود. چند روز بعد واکسنت يه سرماخوردگي بدي گرفتي.هممون ناراحت بوديم

niniweblog.com

 

همش سرفه ميکردي.همش عطسه ميکردي.چشات کوچولو و قرمز شده بود. تو که هميشه ميخنديدي اصلا نميخنديدي و همش گريه ميکردي.

 

تازه سرماخوردگيت خوب شده بود تب کردي.مامانت بردت دکتر گفت به خاطر در آوردن دندون تب کردي.

 

حال که منتظريم دندونت در بياد.

 

ديروز مامانبزرگت برات دندوني درست کرد.يکم ريخت براي گنجيشکا.آخه ميگه براي

گنجيشکا اگه از اون دندوني بريزي دندونش زود در مياد.

 

هنوز که در نيومده.......... اميدوارم زود زود زود زود دندونت در بياد خاله

جووووووووووووووووووووووووووووووووون

نفس

niniweblog.com

انقد بلا شدی که نگوووووووووووووووووووووووو. راستی دندونات در اومد بالاخره.ماچیکیش فکر کنم ٢٥ام بود یکیشم ١١ فروردین


تاریخ : 06 شهریور 1392 - 03:04 | توسط : زهره | بازدید : 1405 | موضوع : وبلاگ | 5 نظر



مشاوره، آموزش، طراحی و ساخت فروشگاه اینترنتی